مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

سپندار مذگان

روزهای بی محبت می رود از روزگار        می رسد عاشق به کوی عشق یار        می دهد عشق زمین این روز بار           می دهد عاشق به دست یار، نار نزد فرهاد بیستون یک تل خاک                 عشق سازد این زمین را پاک پاک           دلبران عاشق ،لیلی سرشت                   مشق عشق را با جنون خواهند نوشت ...
29 بهمن 1391

غرق در دنياي شيرين كودكي با عمو قناد و گروه ِ خيلي خوبش

گزارشي از برنامه «جمعه به جمعه، خونه به خونه»  بعد از ظهر شنبه مورخ 28 بهمن ماه 1391 کودکان همراه مادر و پدران شان پشت در ورودي سالن ورزشي 5 مرداد تجمع کرده بودند ، تا مهمانان کوچک برنامه «جمعه به جمعه، خونه به خونه» باشند. جشنی با حضور آقاي مجيد قناد، کسي که براي کودکان امروز و ديروز چهره اي آشناست ، و البته اينبار عمو قناد به همراه گروه شادش مهمان ِ اراكي هاست .  ساعت نزديک به ٥ بعد از ظهر است. مسئولين انتظامات جلوي درب ورودي با كنترل بليط ها خوش آمد گويي مي كنند و هنوز وارد محوطه ي اصلي جشن نشديم كه صداي شادي بچه ها به گوش ميرسد و موزيك ملايمي در حال پخش است . با ورود به محوطه ي اصلي چند نفر براي را...
29 بهمن 1391

مهمان فرشته ها بوديم.....

گل پسرم يك بار ديگر سلام عاشقانه ي مرا پذيرا باش ، امروز مهمان خانه ي خاطراتت شدم تا از مهماني فرشته ها برايت بنويسم . اينبار به لطف خاله الهام يك روز خاطره انگيز برايمان رقم خورد .... ماجرا از يك دعوت شروع شد ، "جشن تولد يك سالگي صبا و صدرا و چند نفر ديگه از بچه هاي مركز ِ ، شما هم بيايد خوشحال ميشيم ....." ما هم مشتاقانه لبيك گفتيم و رفتيم . اگرچه نداشتن ماشين اون روز و دير بيدار شدن گل پسر از خواب و .... باعث شد كه دير به جشن برسيم ولي دير رسيدن بهتر از هرگز نرسيدن بود ↓↓↓ و اما بقيه داستان اون هم از نوع تصويري  ↓↓↓ پسرك ما هم فرصت رو غنيمت شمرد و كلي براي خودش بازي كرد ...
20 بهمن 1391

اين روزها

اين روزهاي خونمون پُر ِ از شيطنت هات ، پُر ِ از عطر ِ نفسهات ، پُر ِ از شيرين زبوني هات ، پُر ِ از عشق ، پُر ِ از انرژي .... مهربونم ماشالله روز به روز داري آقا تر ميشي و من و بابا مهدي به داشتنت افتخار ميكنيم ،ديشب داشتيم با بابايي ، راجع به هوش سرشارت صحبت ميكرديم و براي شكوفاييت برنامه ها داريم . مامان به قربونت بره كه رياضيت هم خوبه و برامون خيلي با مزه اعداد رو ميشمري ، البته هنوز بين 7 و 8 تفاوتي قائل نيستي . اين روزها يه مامان ِ خيلي خسته داري كه باز هم سعي داره كه از عصر تا آخر شب باهات بازي كنه ، كه خدايي نكرده در مادري كردن كمبودي برات نذاشته باشه ، ولي اينقدر ماشالله تو پر انرژي هستي كه اگر تا نيمه شب هم بيدار باشيم تو پايه ا...
18 بهمن 1391

بازي وبلاگي

گل پسر ماماني سلام . صبح روز يكشنبه ات به خير توي اين پست ميخوام برايت بنويسم كه چرا وبلاگم رو دوست دارم ؟؟ اين يه بازي وبلاگيه كه از طرف الهه جون مامان يسنا بهش دعوت شديم و قضيه از اين قراره كه بايد 3 دليل براي دوست داشتن وبلاگم بنويسم و 3 تا از دوستاي مهربونمو براي ادامه ي بازي دعوت كنم . البته قانون آخر بازي توسط خاله الهه تحريف شده و قرار شد همه ي دوستاي خواننده ي پست كه داراي وبلاگ هستن به باز ي دعوت بشن .... چرا وبلاگم رو دوست دارم ؟؟؟؟؟؟ 1 - توي اين خونه ي مجازي كه بد جوري بهش عادت كردم از خاطرات بارداري تا زماني كه دستم توان نوشتن داشته باشه با عشق ، براي مهبد مي نويسم ، دوست دارم كه مهبد بدونه كودكي هايش دقيقا ً چگونه گذ...
15 بهمن 1391

یه پسر شاد و پر انرژی و رقصش با موزیک Gangnam style

گل پسرم سلام . قبل از هر چیزی میخوام بگم که خیلی خیلی خیلی قند و نبات شدی ! شیرین ِ شیرین ِ شیرین !! یه پسر بچه ی شاد و شیطون و بلا ... با هر شوخی ای قهقهه سر میدی و خیلی با مزه بازی میکنی و ادای کارهای ما رو در میاری ! از رقصت برات بگم که با آهنگ Gangnam style کره ای خیلی با مزه و با انرژی میرقصی ـ وقتی این آهنگ پخش میشه بدو بدو میری جلوی تلویزیون و از من و بابا مهدی هم دعوت به عمل میاری تا در این رقص گروهی همراهیت کنیم و اگر از کسی کم کاری ببینی توی بالا و پایین پریدن سریع واکنش نشون میدی و برخورد قاطع میکنی تـــــــــــــــازه حرکت دست و پاهامون رو هم تو تعیین میکنی که کی و چگونه انجام بدیم. هر چند که خاطره ی مهمونی رفتنمون دی...
11 بهمن 1391

يه جِنتلمنِ كوچولو !!

مهبدم سلام تاخير چند روزه منو با قلب مهربونت بخشنده باش . يه سفر دو ، سه روزه ، حجم كار در شركت ، شروع كار جديدم ، بيشتر شدن شيطنت هات ، همه و همه توجيه نبودنم در دنياي ني ني وبلاگه !!حالا فعلاً اين خلاصه ي توضيح رو بپذير تا سر فرصت خاطره ي سفر و .... را برايت بازگو و ثبت در دفترچه خاطراتت كنم . گل ِ نازم ! ماشالله ، هزار ماشالله ديگه يه مرد كوچولوي با كمالات شدي ، به خوبي صحبت ميكني ، از حق خودت دفاع ميكني ، با بچه هاي كوچيك تر از خودت مهربوني ، كلي اجتماعي شدي و در نهايت امر بي نهايت شيطنت و شادي ميكني . وقتي كسي رو مي بيني با كمال ادب ميگي شَلااام . خيلي با مزه سلام ميدي . صبح ها وقتي بيدار ميشي ميگي شُب ب ِ تِر ( صبح به خير ) و شبه...
3 بهمن 1391
1